آمریکایی شوید بدون آنکه آمریکایی باشید
وقتی در سال ۱۹۸۲ از مسکو دیدن کردم، در خیابانهایش قدم میزدم و همهچیز را زیر نظر میگرفتم و یادداشت میکردم؛ زیرا قصد داشتم مقایسهای میان جامعۀ آمریکایی و شوروی انجام دهم. بسیار شیفتۀ تئاتر بولشوی شدم و جلویش ایستادم و به این بنای متمدنانۀ بلند نگاه میکردم که فرصت دیدن اُپرا و باله را با قیمتی ارزان برای هزاران نفر فراهم میکرد.
اما متوجه حرکت عجیبی در اطراف خود شدم؛ همه به تئاتر پشت کرده بودند و به چیزی در مقابلشان نگاه میکردند.
چون من هم جامعهشناسی جدی بودم، به اطراف خود نگاه کردم و به دنبال آتشسوزی یا تصادف اتومبیل یا شعبدهباز یا میمون یا نمایندۀ وزارت یا یکی از مسئولان کشور در اتومبیلی گرانقیمت، یا هر چیز دیگری که در تصور و درک یک «عرب» مثل من باشد، میگشتم؛ اما بیفایده بود.
خوشبختانه کسی را یافتم که انگلیسی میدانست. از او پرسیدم راز این همهمه چیست. او به دختر کوچکی که در ایستگاه اتوبوس ایستاده بود، اشاره کرد. باز هم نمونۀ نگاه عربیام را به کار بردم و نگاه کردم، اما دیدم دختری معمولی است و زیبایی خارقالعاده یا جذابیت زیادی ندارد (گرچه موطلایی بود، اما این دلیلی برای تجمع مردم در اتحاد شوروی نیست). دختر لباس باز نپوشیده بود و هیچ کار ناشایست یا عجیب یا بزرگی انجام نمیداد.
تعجب من بیشتر شد و از دوستم توضیح بیشتری خواستم. او به تعجب من خندید و اشاره کرد که دختر، یک شلوار جین آمریکایی اصل پوشیده است. در آن لحظه، دیدگاههای خودم را اصلاح کردم و فهمیدم امپریالیسم روانیِ آمریکا همه را تسخیر کرده و من تنها کسی هستم که شیفتۀ ایدۀ عدالت اجتماعی و نهادهای مردمیام که به مردم خدمت میکند، و اتحاد شوروی کاملاً فروپاشیده و جسد مردهاش سرپا ایستاده است.
عبدالوهاب المسیری
برگرفته از کتاب «جهان از نگاه غرب»