دانش مخلوق در برابر خالق!

چند نفر از ما نظریهٔ نسبیت اینشتین را درک کرده‌ است؟ چه کسی تسلط کامل بر طبقه‌بندی زیست‌شناسی و بخش‌های مختلف بیولوژی دارد؟ چه کسی به‌طور کلی در تمام بخش‌های کامپیوتر تخصص است؟ هر یک از علوم آزمایشگاهی و انسانی که در دانشگاه‌های جهان تدریس می‌شود در حد خود، نیاز به چندین سال کسب تخصص و مهارت دارد. می‌بینیم که یک دانشمند یا فیلسوف تمام عمر خود را صرف یک علم کرده است. قطعاً یک پزشک صدها تحقیق و مطالعه و کتاب خوانده است، اما به جز یک تخصص، در مورد بسیاری از بیماری‌های دیگر نمی‌داند. ده‌ها بیمار پیش او می‌آیند و به آنها می‌گوید که بیماری شما تخصص من نیست و مربوط به دکتر دیگری است. حتی گاهی هیچ کدام از دکترها راه‌حلی ندارند.

کسی هست که تمام عمرش را صرف مهندسی کرده، کسی هست که فقط تلاش کرده زبان یاد بگیرد، اما در نهایت همهٔ زبان‌ها را نمی‌داند. کسی هست که فقط مشغول فیزیک بوده، موی خود را در فیزیک سفید کرده است اما هنوز با قطعیت در مورد نظریه‌ها صحبت نمی‌کند.

بیایید از زمین خارج شویم و از فاصله‌ای دور به این کرهٔ آبی نگاه کنیم. میلیون‌ها انسان و میلیاردها موجود زنده در آن وجود دارد. اسبی در حال دویدن است، پدری شیرینی برای خانواده‌اش می‌برد، یک مهندس نفت در میدان نفتی کار می‌کند. لارنس کراوس و داوکینز و هاوکینگ در تلاش برای اثبات عدم وجود خدا هستند، در حالی که مؤمنان برخلاف آن‌ها وجود خدا را تأیید می‌کنند. ما از فاصله‌ای ساکت به این سیاره نگاه می‌کنیم که پر از جهش‌های فیلسوفان و قوانین بی‌فایدهٔ فیزیکدانان و حرکات بی‌هدف انسان است.

اگر دورتر شویم، نه زمین را می‌بینیم و نه منظومهٔ شمسی را. تمام آن علم و نظریه‌هایی که مردم برای آن تلاش می‌کنند از بین می‌رود و تأثیری بر من و شما ندارد. لحظه‌ای بایست و به کیهان نگاه کن. چند سیاره می‌بینی؟ چند ابر کیهانی می‌بینی؟ چند کهکشان، چند سیاه‌چاله و چند و چند می‌بینی؟

آیا می‌دانی منابع دانش و علم ما در برابر این‌ها هیچ است و انسان فقط روی کاغذ با احتمال در موردش صحبت می‌کند؟ آیا می‌دانی هر چقدر دورتر شویم، ما همچنان نسبت به چیزهای اطراف خود ناآگاهیم؟

بیا به زمین برگردیم و بپرسیم: دربارهٔ اعماق دریاها چه می‌دانی؟ آیا به شناخت و کشف تمام موجودات زنده رسیده‌ای؟ نام چند گیاه را می‌دانی؟ در مورد موبایلی که الآن در دست داری، با چند برنامه‌ از ان آشنایی داری؟ دربارهٔ یخ‌های قطب جنوب چه می‌دانی؟

تو چه می‌دانی؟ ... هیچ، دوباره هیچ و هیچ و هیچ.

ما هیچ نمی‌دانیم. خدا خالق همهٔ این‌هاست. او به تمام مخلوقاتش علم دارد. او می‌داند انسانی که در برابر اوست مشغول خیر است یا شر. او گذشته و آینده و تمام اطلاعات را می‌داند. ما در برابر او فقیر و محتاجیم. اگر تمام بشریت با یک صدا فریاد بزنند و به خدا ناسزا بگویند، صدایشان به ماه نمی‌رسد. اگر موجودات دیگری در این جهان پر از ریزه‌کاری ما وجود داشته باشند، صدای ما را نمی‌شنوند اما در مورد خدا سخن می‌گوییم.

اگر ما برای آشنایی با رازهای فیزیک و شیمی به ده‌ها سال نیاز داریم، پس برای رازهای خدا به چقدر زمان نیاز داریم؟ شما تعداد سال‌ها را بشمارید و من بی‌علمی خودمان را می‌شمارم. شما صحبت کنید و من می‌گویم ما شایستهٔ صحبت دربارهٔ خدا نیستیم. ما بی‌علم و او دانا، ما خودبزرگ‌بین و او بزرگ، ما فقیر و او ثروتمند...

محوی می‌گوید:
دنیا که هیچ است، همه می‌دانند اما هیچ‌کس
نیست که مردانه بهر خدا دست بردارد از هیچ
تا سَر نشده گوی*، بر دنیا بزن لگد
که هر آن لگد به کار آید که زده شود بر هیچ

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾ یعنی: «ای مردم، شما نیازمند خدا هستید، و تنها خداست که بی‌نیاز و ستوده است.»

* یعنی تا زمانی که زنده هستی و نمرده‌ای و جمجمه‌ی سرت به گوی تبدیل نشده است، برای آخرت خود تلاش کن و بر این دنیای فانی لگد بزن، که این تنها لگدی است که می‌توان از آن بهره برد.

10/3/2024 12:05:05 AM

دسته بندی نوشته