دین بیخدایی.. چه اتفاقی میافتد وقتی بزرگ بیخدایان به خدا ایمان میآورد؟!
ادوارد فیشر در کتاب «آخرین خرافه» به نمونۀ فیلسوفی بیخدا از بریتانیا اشاره میکند. در سال ۲۰۰۴، فیلسوف آنتونی فلو، که یکی از مشهورترین بیخدایان عصر خود بود و بسیاری از بیخدایان به او احترام میگذاشتند، پس از بیش از نیمقرن مخالفت با خدا و متافیزیک، اعلام کرد که به خدا ایمان آورده و بیخدایی را کنار گذاشته است.
فلو هنگامی که ۸۱ ساله بود، این گام را برداشت. ابتدا بیخدایان او را مسخره میکردند و میگفتند: «حتماً از ترس مرگ ایمان آورده، مرد ۸۱ ساله است!»
آنها بدون اینکه به پیشینۀ فلسفی و علمی این شخصیت احترام بگذارند، نادیده گرفتند که این تصمیم، نتیجۀ چندین سال پژوهش و تحلیل فلسفۀ ارسطو و افلاطون است.
کسانی که پیشتر بسیار به او احترام میگذاشتند و او را در جایگاهی والا قرار میدادند، اکنون به او توهین میکردند و سخنان ناشایست دربارۀ او میگفتند. همچون کافر یا فردی افراطی با او رفتار میکردند.
خود فلو در پایان عمرش ناامیدانه میگوید: «دوستان بیخدایم به من حمله میکردند و مرا احمق، خائن، خرفت و هر چیز بد دیگری میخواندند».
از همه ناخوشایندتر، فلو میگوید: «مطمئنم حتی یک کلمه از دلایلی که من برای وجود خدا ارائه دادهام، نخواندهاند».
از اینجا آشکار میشود که بیخدایی همچون یک دین رفتار میکند. «پاپهای» بیخدایان کسانی هستند که بیشترین تعصب را نسبت به علم جدید دارند و سرسختترین آنها در مخالفت با وجود خدا هستند. «کلیساهای» آنها نیز مراکز علمی و دانشگاههای غرب هستند.
پیروان آنها طوری تربیت شدهاند که فکر نکنند، چشم ببندند و همیشه درخواست «دلیل علمی» کنند.
کتاب «مقدس» آنها علمگرایی و سکولاریسم است. منابع معرفت آنها نیز تنها تجربه و حواس است.
این رویداد یادآور داستان عبدالله بن سلام است که پیشتر دانشمندی برجسته از یهودیان بود. یهودیان به او میگفتند: «عبدالله خیرنا وابن خیرنا» (عبدالله بهترین ما و پسر بهترین ماست). اما پس از مسلمان شدنش، میگفتند: «عبدالله بدترین ما و پسر بدترین ما بود!»
مسلمان باید از ماهیت این پدیدۀ عجیب بیخدایی که در سایۀ مدرنیته شکل گرفته، آگاه باشد. باید بدانیم که ما با نظامی کامل مخالفت میکنیم که نهتنها خدا و متافیزیک را رد میکند، بلکه خود را جای خدا میگذارد و جایگزینی برای تمام اصول و برنامههای ما میشود.