چرا هاوکینگ فرد مشهوری است؟!
بارها با «استیون هاوکینگ» درگیر شدهایم و در کتاب (العلم لیس إلهاً) و جاهای دیگر به آن استناد کردهایم. از جمله مواردی که بارها به آن اشاره کردهایم، یا بهتر است بگوییم: اشتباهاتی که اصلاح کردهایم؛ آن دیدگاهی بود که معتقد است هاوکینگ دانشمند بزرگی است!
واقعیت این است که این مرد در مقایسه با دانشمندان بزرگ یک دانشمند بسیار معمولی است. نمیتوان با نیوتن که صندلی هاوکینگ در «کمبریج» با قوانین او کار میکرد مقایسه کرد، او را نمیتوان با «انیشتین» یا «پل دیراک» مقایسه کرد، او دستاوردی ندارد که حتی اندکی به دستاوردهای «ماکس پلانک» یا «اروین شرودینگر» نزدیک باشد. اگر برخی از آثار او در مورد سیاهچالهها و تاریخ کیهان را کنار بگذاریم، یک انسان کاملاً عادی است. حتی هاوکینگ را با دانشمندانی که خیلی پایینتر از اینها هم هستند را نمیتوان مقایسه کرد، و دستاوردهای او در فیزیک خیلی عادی است.
او ۷۶ سال زندگی کرد و در این مدت دهها نفر از دانشمندان هم عصرش بیش از یک بار جایزهی نوبل را دریافت کردند، درحالیکه هاوکینگ در طول زندگیاش یک بار این جایزه را دریافت نکرد.
با این وجود که تمام دنیا هاوکینگ را میشناسند، اما نیمی از دانشمندانی که در زمان حیاتش بزرگترین جایزه در رشتهی تخصصی خودشان را دریافت کردهاند را نمیشناسند. پس از این به بعد، درست نیست که بگوییم: «هاوکینگ دانشمند بزرگی است»، بلکه باید گفت: «هاوکینگ دانشمند معروفی است»؛ چرا که شهرت هرگز مساوی با عظمت نیست.
ممکن است بپرسید: چرا هاوکینگ دانشمند مشهوری است؟
من در کتاب خود به این موضوع اشاره کردهام که هاوکینگ، داوکینز، کارل سیگن، نیل دگراس تایسون، و لارنس کراوس به دلیل فعالیتهای ایدئولوژیک خود در زمینهی علوم عامهپسند (که در زمینهی تبلیغات رسانهای بودجهای هنگفتی به آن اختصاص داده میشود) معروف شدند و همچنین به دلیل فعالیتهای الحادیشان، نه بهخاطر دستاوردهای علمیشان! پس اگر همهی این افراد به اصطلاح دانشمند را جمع کنید و در دستگاه خودپرداز بگذارید، حتی یک دانشمند مانند «نیلز بور» یا «محمد عبدالسلام» از آنها حاصل نمیشود!
چونکه آنها به دلیل تبلیغات رسانهای و عمدتاً ایدئولوژیک معروف شدند، به ویژه هاوکینگ که شهرتش با انتشار مشهورترین کتاب خود «تاریخ مختصر زمان_a brief history of time» که در سال ۱۹۸۸ میلادی آغاز شد که کتابی علمی با لحنی ایدولوژیک بود و نیز توسط کتاب دیگرش «طراحی بزرگ _ The Grand design» بیشتر شهرت پیدا کرد.
وضعیت سلامتی هاوکینگ نیز در مشهور شدنش نقش داشت، او به دلیل مبتلا به بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک از طریق یک رایانهی الکترونیکی متصل به ویلچرش با مردم ارتباط برقرار میکرد. در اینجا عواطف انسانی تحریک و نیز دروازهی اغراق باز میشود، به ویژه زمانیکه موضوع به یک فیزیکدان باهوش ارتباط داشته باشد، او به درجهای از بزرگی نمیرسد اما نشاندهندهی یک نمونهی رسانهای برجسته از یک شخص معلول است که توانستە است بر شرایط خودش غلبه پیدا کند و دستاوردهایی به دست آورد که افراد با بدنی سالم نمیتوانند به آن دست یابند!
ما نیز نسبت به هاوکینگ، با وجود سختگیری در رد اشتباهات فاجعهبارش همدردی نسبی نشان دادیم، نه فقط به دلیل وضعیت سلامتیاش، که اگر آن را درک میکرد برایش مایهی خیر و برکت میشد، بلکه به دلیل شرایط روانیاش که از طریق آن دلیل الحادش را به او نسبت میدهیم، هاوکینگ ملحدی نبود که مانند «داوکینز» و «هریس» خصومت خود را نسبت به دین اعلام کند، بلکه از دیدگاه ما بیشتر او به یک فرد بیدین گمراهشده نزدیکتر بود تا یک ملحد آشکار. همچنین موضع او در جهت قضیهی فلسطین از مواضع شریفانهای است که تاریخ آن را فراموش نخواهد کرد.
اما در مورد موضوع درگیرشدن او در رسوایی اخلاقی مربوط به «جفری اپستین» ما را شگفتزده نکرد و دوست نداریم در مورد آن صحبت کنیم، زیرا از نظر ما رسوایی بزرگتر و فاجعه نیز جدیتر است چونکه خود الحاد است.
چگونه یک عقل سالم و زیرک میتواند اینقدر سادهلوح و احمق باشد؟ چگونه ممکن است یک عالم بزرگوار عمر خود را در جستجوی حقیقت صرف کند و سپس به سمت نابودی گام بردارد و اثری از خود نیز بر جای بگذارد؟
چنین فردی هر چقدر هم که ضریب هوشی او بالا باشد از نظر ما فردی نادان است، چون که این دانش هیچ سود و منفعتی برای صاحبش ندارد.
هر دانشی که صاحبش را به سوی حق و حقیقت رهنمون نسازد، یا او را از هلاکت و جهل نجات ندهد، دانشی ناقص است که هیچ برکت و سودی ندارد.
برای این بیچارههایی که فکر میکنند انسانهایی باهوشاند، اما احمقترین احمقها هستند احساس تأسف میکنم، کسانی که افسار خود را به نفسشان سپردند تا اینکه آنها را به سمت هلاکت سوق داد.
هیچ رسوایی و گناه و بلایی بزرگتر از این نیست، الحاد بزرگترین و ویرانگرترین فاجعه است که بعد از آن هیچ جنایت و رسوایی وجود ندارد.
خداوند متعال راست فرمود که: {أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ}[جاثية:۲۳]
«پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديدهاش پرده نهاده است آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد آيا پند نمىگيريد».
- محمد أمین خللال