مدرنیته به عنوان یک جهانبینی، خداوند را به حاشیه میبرد و در نتیجه بُعد معنوی انسان را نیز به حاشیه میبرد
سُنتگرایانی مانند من، با مدرنیته در مبانی، ریشهها و مفروضاتش دربارهی ماهیت واقعیت، خدا، جهان و انسان مخالف هستند.
نقدهای مفصلی از مدرنیته توسط نویسندگان سنتی مانند «رنه گنون» در کتابهای «بحران دنیای متجدد» (The Crisis of the modern World) و «سیطرهی کمیت» (The Reign of Quantity) ارائه شده است.
من نمیتوانم همهی این انتقادات را در اینجا خلاصه کنم، مگر اینکه اضافه کنم که مدرنیته به عنوان یک جهانبینی، خداوند را به حاشیه میبرد و در نتیجه بُعد معنوی انسان را نیز به حاشیه میبرد.
همچنین طبیعت را از یک امر «منفعل» به یک واقعیت صرفاً مادی برای استثمار تقلیل میدهد، حتی تجاوز جنسی توسط انسان امروزی برای ارضای امیال فزایندهاش میباشد، بدون اینکه طبیعت به خودی خود حقوقی داشته باشد چه برسد به اینکه مانع حقوق خداوند بر مخلوقاتش شود.
البته ما به عنوان سنتگرا، از برخی مزیتهای نسبی در دنیای مدرن غافل نیستیم، میدانیم که امروزه دندانپزشکی در درمان دندانهای پوسیدهی ما، نسبت به قرون وسطی موفقتر است و همچنین از معایب جوامع سنتی غافل نیستیم. هیچ چیز کاملاً بد نیست، حتی شیطان که مظهر شر و بدی است، آفریدهی خداست؛ و خداوند شر مطلق را بدینگونه خلق نمیکند. با این حال، نکتۀ مهمی که باید بهخاطر داشت، غلبهی خیر یا شر، حقیقت یا باطل در هر چیزی است.
جوامع سنتی در ذات خود خوب ولی در ظاهر شر بودند، اما دنیای مدرن در ذات خود شر (مردم به درک این موضوع بیش از پیش پی بردهاند، به ویژه با ظهور بحران زیست محیطی که اکنون زندگی خود انسان را بر روی زمین تهدید میکند) اما در ظاهر خوب نشان داده میشود».
- سید حسین نصر