مرگ جسم یا مرگ دل؟
مرشد معنوی ما می فرماید:
والرجل: هو الذي يخاف موت قلبه، لا موت بدنه، إذ أكثر هؤلاء الخلق يخافون موت أبدانهم، ولا يبالون بموت قلوبهم، ولا يعرفون من الحياة إلا الحياة الطبيعية، وذلك من موت القلب والروح، فإن هذه الحياة الطبيعية شبيهة بالظل الزائل، والنبات السريع الجفاف، والمنام الذي يخيل كأنه حقيقة، فإذا استيقظ عرف أنه كان خيالا.
مرد حقیقی آنست ک از مرگ دلش بترسد نه مرگ جسمش، هنگامی که بیشتر موجودات از مرگ جسمشان می ترسند نه مرگ دلشان، از مرگ دلهایشان بی آگاهاند، و به جز زندگی ساده چیزی از زندگی حقیقی نمی دانند و این هم از مرگ روح و دل نشات می گیرد . بی شک این زندگی ساده است مانند یک سایه ی موقت، یا مانند یک نهالی که زود خشک شد، یا مانند خوابی است که شبیه راستیست ، ولی موقعی که بیدار می شود متوجه می شوی که توهم و خیالی بیش نبود.